و تشکر از حضورتان در کلبۀ محقرم
گاهی دلم میخواهد بروم جلوی آینه بایستم و با دستهای خودم ، خودم را خفه کنم و توی آینه هم این کشتار دلنشین را تماشا کنم . مثل الان . یک ساعت زور زدم دو سطر جواب بنویسم و دست آخر به جای ذخیره ، انصراف را زدم . حالم بسیار تماشاییست . دوباره مینویسم . هر چند که هرگز اولی نخواهد شد .
سوالی به این فراخی ؛ نه در توان پاسخ من میگنجد و نه در توان این کلبۀ محقر
نیاز به هندوانههای بیشمار است و یلداهای بلند و چندین دستگاه کامیون و خاور . ( لبخند )
ولی حسب وظیفه ، کوتاه عرض میکنم در حد توان نداشته ام .
اعتقاد و عدم اعتقاد من به تکامل ، هرگز ، بود و نبود آن را زیر سوال نخواهد برد .
اما بی اعتقاد هم نیستم . البته در مقیاس فهم خودم .
در مورد تاکید شما به « از بین میرود » ، من بیشتر « تجزیه » و « تغییر ماهیت » و « در قالبی جدید در آمدن » را میپسندم . البته شاید این دیدگاه به این دلیل است که مولانا میگوید :
پس چه ترسم ، کی ز مُردن کم شدم ؟
لذا اگر منظورتان مثلا منقرض شدن برخی حیوانات مثل دایناسورها و وبلاگ نویسان عصر یخبندان میباشد ، با شما هم عقیده ام . ( لبخند )
در مورد « آیا انتخابی برای این مسیر تکامل وجود دارد یا نه » باید خدمتتان عرض کنم که کلمۀ انتخاب ، ما را به حوزۀ جبر و اختیار خواهد برد و راستش دروغ چرا ؟ برای آدم بی سوادی مثل من ورود در این حوزه ، خالی از خطر نیست . خصوصا که آن سوی این حوزه شما باشید . اما از آنجا که یکی از بزرگترین حماقتهای بشر ، ترس است ؛ لذا برای خروج از بن بست ترس ، خطر آن را به جان میخرم و در محضر شما زانوی ادب میزنم و سراپا گوش جان . و البته در مقالی دیگر و کلامینو .
در مورد « جریان آب در نهایت از هر مسیری برود ، بالاخره به دریا میرسد » کمیبا هم اختلاف خواهیم داشت که امیدوارم مشمول تحریم هندوانه از جانب شما نباشم ( لبخند )
قبول هر مسیر برای بنده کمیمشکل است .
اگر این رود مورد نظر شما از زمینهای نمک خیز و شوره زار عبور کرد چی ؟
در دراز مدت ، دریای تمثیلی شما ، به یک دریای عاری از هر گونه جانداری تبدیل نخواهد شد ؟
اینکه هدف دریا باشد و ما برای رسیدن به آن ، وسیله را توجیه کنیم ، کمیبرایم قابل قبول نیست .
اگر درست و غلط وجود نداشت که جهان هستی کاملا بی معنی و مفهوم بود .
منظورم همان تضاد است ( درست و غلط )
شما همین درست و غلط و یا تضاد را از جهان هستی بگیرید
در یک چشم به هم زدنی همۀ ارکان آن به کلی منهدم و نابود میشود .
درست و غلط یک تضاد است . یک تقابل است . مثل نور و ظلمت . شب و روز - خیر و شر . و ...
من سوادم قد نمیدهد در این مورد بیشتر توضیح بدهم
لذا تقاضا دارم در این مورد به مقدمۀ دفتر ششم مثنوی مراجعه بفرمائید
و البته فرصتی و رخصتی برای پی گرفتن این مسئله در گفتاری دیگر .
با هندوانههای بیشتر البته ( لبخند )